منوی اصلی
موضوعات وبلاگ
وصیت شهدا
وصیت شهدا
لينک دوستان
پيوندهاي روزانه
نويسندگان
درباره

به وبلاگ بسیج دانشکده کشاورزی مغان خوش آمدید
جستجو
آرشيو مطالب
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ
کاربردی

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 88
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 93
بازدید ماه : 793
بازدید کل : 206197
تعداد مطالب : 306
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


تماس با ما
ابر برچسب ها

بيعت قلبي ، شرط اصلي

 مرحوم صاحب مكيال بيعت قلبي را چنين معنا مي كنند:

« تصميم قلبي محكم و ثابت بر اطاعت امام و ياري او با نثار جان ومال .»(1)

وقتي به ولايت امام معترف و معتقد باشيم ، طبيعتاً پذيرفته‌ايم كه او از ما به ما سزاوارتر باشد . او را صاحب ومالك اصلي دارايي خود دانسته‌ايم و آنچه در دست داريم را فضل او و امانت او مي‌دانيم . اينگونه علاوه بر اينكه گوش به فرمان او و دست به خدمت او و پيگير دستور اوييم ، آنچه داريم در راه او صرف مي‌كنيم . اگر امام يار بخواهد ،‌ما جان نثاريم و اگر از مالمان طلب كند ، به پايش مي‌ريزيم . اگر اين آمادگي و عزم قلبي در ما ايجاد شده باشد ، يقيناً با قلب خويش اين بيعت را انجام داده‌ايم . اينگونه بيعتي ، شرط اساسي و پايه‌اي عهد و ميثاق است و اگر اينگونه عهد سپاري و پيمان‌بندي در روح و قلب ما شكل بگيرد ، ركن اصلي بيعت را به دست آورده‌ايم.

 

 

 

بيعت زباني و ظاهري

 پس از اين آمادگي روحي است كه زبان ما به اقرار اين عهد مي آيد و اين پيمان بستن را آشكارا نشان مي‌دهد و ابراز مي كند. همانگونه كه در اعمال روز غدير اين دعا نقل شده است:

 اللهم سمعنا و اطعنا و اجبنا داعيك بمنك ...

فإنا يا ربنا آمنا بمنك و لطفك اجبنا داعيك

واتبعنا الرسول و صدقناه و صدقنا مولي المومنين ...(2)

خدايا ! شنيديم و اطاعت نموديم و دعوت كننده‌ات را به فضلت اجابت كرديم ...

پس از اي پروردگار ما ! ما ايمان آورديم و به لطف و فضل خودت دعوت كننده‌ات را اجابت كرديم و از رسول تبعيت نموديم و او را و مولاي مومنان را تصديق كرديم .

اما اقرار به زبان و نيز بيعت ظاهري - كه همان مصافحه و دست دادن با امام است - شرط تحقق بيعت نيست ، اين بيعت قلبي است كه بر همه‌ي ما واجب است و با ايمانمان پيوند دارد . چون ايمان ، همان پاي بندي دل و تسليم جان در مقابل فرمان و دستور امام مي باشد . پس بيعت زباني وظاهري ، نشانه‌ي تماميت و بروز و ظهور بيعت است و نبود امكان اين دو به خاطر نبود ما در غدير باعث نمي گردد لزوم اين پيمان بستن از ما برداشته شود و امكان آن از ما سلب گردد.

درهر روزگاري مي‌توان قلباً با پيامبر و امام بيعت نمود و نيز نيكوست كه با به كارگيري دعاهاي رسيده از جانب معصومين عليهم السلام اين پيمان سپاري را به زبان آوريم . اگر چه از اين كمال بزرگ محروميم كه دست در دست مولايمان بگذاريم و در منظر و محضر او به او قول بندگي دهيم . به هر روي اين بيعت بر گرده‌ي ماست و ما از طرف پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله از طرف خداوند مأمور به گرفتن اين بيعت شدند .

 

 

 

تقيّد پيامبر صلي الله عليه و آله برگرفتن بيعت

 پس مأمورم از شما بيعت بگيرم و با شما دست بدهم بر اينكه قبول كنيد آنچه از طرف خداوند عزوجل ، درباره‌ي اميرالمومين و جانشين‌هاي پس از او آورده‌ام – كه آنها از نسل من و اويند - امامتي است كه فقط در آنها به پا خواهد بود(3)... پس اي مردم ! باخدا ، من ، علي – اميرالمومنين - و حسن و حسين و ائمه بيعت كنيد....(4)

 

ما هم بيعت كنيم ؟

وقتي يقين داريم كه مخاطب اين فرمان تنها ساكنان بركه‌ي خم نيستند ، و هنگامي كه مطمئنيم براي حركت در مسير خداشناسي و دينداري بايد به اين دعوت پيامبر لبيك بگوييم ، آن وقت اين وظيفه بيشتر نمايان مي شود . هر چند دست دادن باپيامبر در همه‌ي روزگاران مقدور نيست ، اما همه وظيفه داريم در هر زماني بااطاعت از فرامين نبوي و علوي دست بيعت به سوي پيامبر داراز كنيم و با پذيرش ولايت خدا و اوليايش اين عهد را به گردن بگيريم .

بسیج دانشکده کشاورزی مغان


برچسب ها : مقاله, قائم,

موضوع :
«مقالات» ,  , 

دورنمای انتظار
1.خوشبینی به آینده بشریت.
2. پیروزی نهایی صلاح و تقوا و صلح و عدالت و آزادی و صداقت بر زور و استكبار و ظلم و اختناق ودجل (دجالگری وفریب).
3. حكومت جهانی واحد.
4. آبادانی تمام زمین در حدی كه نقطه خراب و آباد ناشده باقی نماند.
5. بلوغ بشریت به خردمندی كامل و پیروی از فكر و ایدئولوژی و آزادی از اسارت شرایط طبیعی و اجتماعی و غرایز حیوانی.
6. حداكثر بهره­گیری از مواهب زمین.
7. برقراری مساوات كامل میان انسانها در امر ثروت.
8. منتفی شدن كامل مفاسد اخلاقی از قبیل زنا، ربا، شرب خمر، خیانت، دزدی، آدمكشی و خالی شدن روانها از عقده­ها و كینه­ها.
9. منتفی شدن جنگ و برقراری صلح و صفا و محبت و تعاون.
10. سازگاری انسان و طبیعت.

دو نوع انتظار
انتظار فرج دو گونه است: انتظاری كه سازنده، تحرك بخش، تعهدآور، عبادت، بلكه با فضیلت ترین عبادت است و انتظاری كه ویرانگر، بازدارنده، فلج كننده، و نوعی« اباحیگری» محسوب می­شود. این دو نوع انتظار معلول دو نوع برداشت از ظهور عظیم و تاریخی مهدی موعود(عج) است كه به نوبة خود از دو نوع بینش درباره تحولات تاریخی ناشی می­شود. اكنون به تشریح این دو نوع انتظار می پردازیم و از انتظار ویرانگر آغاز می كنیم.

 


انتظار ویرانگر
برداشت قشری مردم از مهدویت و قیام و انقلاب مهدی موعود
 عجل الله تعالی فرجه الشریف این است كه صرفا ماهیت انفجاری دارد، فقط و فقط از گسترش و اشاعه و رواج ظلمها و تبعیضها و اختناقها و حق­كشیها و تباهیها ناشی می­شود. نوعی سامان یافتن كه معلول پریشان شدن است.آن گاه كه صلاح به نقطه صفر برسد، حق و حقیقت هیچ طرفداری نداشته باشد، باطل، یكه تاز میدان گردد، جز نیروی باطل نیرویی حكومت نكند، فرد صالحی در جهان یافت نشود، این انفجار رخ می­دهد و برای نجات حقیقت نه اهل حقیقت - زیرا حقیقت طرفداری ندارد- دست غیب از آستین بیرون می­آید. بنابراین هر اصلاحی محكوم است، زیرا هر اصلاح یك نقطه روشن است و تا در صحنه اجتماع نقطه روشنی هست، دست غیب ظاهر نمی­شود. برعكس، هر گناه و هر فساد و هر ظلم و هر تبعیض و هر حق كشی و هر پلیدی به حكم این كه مقدمة صلاح كلی است و انفجار را قریب الوقوع می­كند، جایز است. زیرا« الغایات تبرّر المبادی؛ هدفها، وسیله­های نامشروع را مشروع می كند.» پس بهترین كمك به تسریع در ظهور و بهترین شكل انتظار، ترویج و اشاعه فساد است.
این جا است كه گناه، هم فال است و هم تماشا، هم لذّت و كامجویی است و هم كمك به انقلاب مقدس نهایی. این جا است كه این شعر مصداق واقعی خود را می یابد:
در دل دوست به هر حیله رهی باید كرد
طاعت از دست نیاید، گنهی باید كرد
این گروه طبعا به مصلحان و مجاهدان و آمران به معروف وناهیان از منكر با نوعی بغض و عداوت می­نگرند، زیرا آنان را از تأخیراندازان ظهور و قیام مهدی موعود
 عجل الله تعالی فرجه الشریف می­شمارند. برعكس، اگر خود هم اهل گناه نباشند، در عمق ضمیر واندیشه با نوعی رضایت به گناهكاران و عاملان فساد می­نگرند زیرا اینان مقدمات ظهور را فراهم می نمایند. این نوع برداشت از ظهور و قیام مهدی موعود و این نوع انتظار فرج كه منجر به نوعی تعطیل در حدود و مقررات اسلامی می­شود و نوعی اباحیگری باید شمرده شود، به هیچوجه باموازین اسلامی و قرآنی وفق نمی دهد.

انتظار سازنده
آن عده از آیات قرآن كریم كه ریشه این اندیشه است ودر روایات اسلامی به آنها استناد شده است، در جهت عكس برداشت بالا است. از این آیات استفاده می­شود كه ظهور مهدی موعود
 عجل الله تعالی فرجه الشریفحلقه ای است از سلسله مبارزات اهل حق و اهل باطل كه به پیروزی نهایی اهل حق منتهی می­شود. سهیم بودن یك فرد در این سعادت موقوف به این است كه آن فرد عملاً در گروه اهل حق باشد. آیاتی كه به آنها در روایات استناد شده است، نشان می­دهد كه مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف مظهر نویدی است كه به اهل ایمان و عمل صالح داده شده است و مظهر پیروزی نهایی اهل ایمان است:
« خداوند به مؤمنان و شایسته كاران وعده داده است كه آنان را جانشینان زمین قرار دهد و دینی كه برای آنها پسندیده است، مستقر سازد؛ دوران خوف آنان را تبدیل به دوران امنیت نماید(دشمنان آنانرا نابود سازد)، بدون ترس و واهمه خدای خویش را بپرستند و اطاعت غیر خدا را گردن ننهند و چیزی را در عبادت یا طاعت شریك حق نسازند».(1)
«ظهور مهدی موعود منّتی است بر مستضعفان و خوار شمرده شدگان، و وسیله ای است برای پیشوا و مقتدا شدن آنان ، و مقدمه­ای است برای وراثت خلافت الاهی آنها در روی زمین».(2)
«ظهور مهدی موعود، تحقق بخش وعده­ای است كه خداوند متعال از قدیمترین زمانها در كتب آسمانی به صالحان و متقیان داده است كه زمین از آن آنان است و در پایان ، تنها به متقیان تعلق دارد.»(3)

 

 

حدیث معروف كه می فرماید: «یملأ الله به الارض قسطا و عدلا بعد ما ملئت ظلما وجورا» نیز شاهد مدعای ما است نه بر مدعای آن گروه. در این حدیث نیز تكیه بر روی ظلم شده است و سخن از گروه ظالم است كه مستلزم وجود گروه مظلوم است و می­رساند كه قیام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف برای حمایت مظلومانی است كه استحقاق حمایت دارند. بدیهی است كه اگر گفته شده بود: «یملأ الله به الارض ایمانا و توحیدا و صلاحا بعد ما ملئت كفرا و شركا و فسادا » مستلزم این نبود كه لزوماً گروهی مستحق حمایت وجود داشته باشد. در آن صورت استنباط می­شد كه قیام مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف برای نجات حق از دست رفته و به صفر رسیده است نه برای گروه اهل حق، هرچند به صورت یك اقلیت.
شیخ صدوق روایتی از امام صادق علیه السلام نقل می كند، مبنی بر اینكه این امر تحقق نمی پذیرد مگر اینكه هر یك از شقی وسعید به نهایت كار خود برسد.
پس سخن در این است كه گروه سعدا و گروه اشقیا، هر كدام به نهایت كار خود برسند، سخن در این نیست كه سعیدی در كار نباشد و فقط اشقیا به منتهی درجة شقاوت برسند.
در روایات اسلامی سخن از گروهی زبده است، كه به محض ظهور امام
 عجل الله تعالی فرجه الشریف به آن حضرت ملحق می شوند. بدیهی است كه این گروه ابتدا به ساكن خلق نشده و به قول معروف از پای بوته هیزم سبز نمی شوند. معلوم می شود درعین اشاعه و رواج ظلم و فساد، زمینه هایی عالی وجود دارد كه چنین گروه زبده­ای را پرورش می دهد. این خود می­رساند كه نه تنها حق و حقیقت به صفر نرسیده است، بلكه فرضا اگر اهل حق از نظر كمیت قابل توجه نباشند، از نظر كیفیت ارزنده ترین اهل ایمانند و در ردیف یاران سید الشهدا هستند.
از نظر روایات اسلامی در مقدمه قیام و ظهور امام، یك سلسله قیامهای دیگر از طرف اهل حق صورت می گیرد؛ آنچه به نام قیام یمانی قبل از ظهور بیان شده است، نمونه ای از این قیامها است. این جریانها نیز ابتدا به ساكن و بدون زمینه قبلی رخ نمی دهد.
در برخی روایات اسلامی سخن از دولتی از اهل حق است كه تا قیام مهدی
 عجل الله تعالی فرجه الشریفادامه پیدا می كند. بعضی از علمای شیعه كه به برخی از دولتهای شیعی معاصر خود حسن ظن داشته اند، احتمال داده اند كه دولت حقی كه تا قیام مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف ادامه خواهد یافت، همان دولت باشد. این احتمال حكایتگر این است كه استنباط این شخصیتها از مجموع آیات و اخبار و احادیث مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، این نبوده كه جناح حق و عدل و ایمان باید یكسره درهم شكسته و نابود شود و اثری از صالحان و متقیان باقی نماند تا دولت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ظاهر شود، بلكه آنرا به صورت پیروزی جناح صلاح و عدل و تقوا بر جناح فساد و ظلم و بی­بند و باری تلقی می كرده اند.
از مجموع آیات و روایات استنباط می­شود كه قیام مهدی موعود
 عجل الله تعالی فرجه الشریف آخرین حلقه از مجموع حلقات مبارزات حق و باطل است كه از آغاز جهان برپا بوده است. مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف تحقق بخش ایده آل همه انبیا و اولیا و مردان مبارز راه حق است.

بسیج دانشکده کشاورزی مغان


برچسب ها : مقاله, قائم,

موضوع :
«مقالات» ,  , 

سوم شعبان مهدوي 

 دراعمال روز سوم شعبان ، دعايي نقل شده كه خداوند را در آن به حق سيدالشهداء عليه السلام قسم مي‌دهيم از جمله اوصافي كه در ابتداي دعا درباره‌ي ايشان آمده چنين است :

 ... أن الائمه من نسله و الشفاء في تربته و الفوز معه في اوبته و الأوصياء من عترته بعد فائمهم و غيبته حتي يدركوالاوتار و يثاروا الثار و يرضواالجبار ...(1)

... كه ائمه از نسل اويند و تربت او شفاست و سعادت با اوست در هنگام رجعتش پس از غيبت قائم ] ائمه [ تا اينكه تقاص ها را بخواهند و خون‌ها را طلب كنندو خدا را راضي نمايند .

در اين دعا از امام عصر عليه السلام و يارانشان با عنوان كساني نام برده شده كه به انتقام سيد الشهداء عليه السلام مي‌خيزند ، خون او را طلب مي‌كنند و با گرفتن تقاص آن خداوند را خشنود مي سازند آن گونه كه شام نيمه‌ي شعبان به زيارت سيد الشهداء عليه السلام بايد رفت ، روز سوم شعبان در معرض وزش نسيم ميلاد حسين عليه السلام ، نام از مهدي عليه السلام برده مي‌شود . گويي اين دو همه جا باهم‌اند . هر لحظه كه نام حسين عليه السلام برده شود ، ياد مهدي عليه السلام زنده مي‌گردد.

 

 

 

عاشوراي مهدوي

 مي پرسي شاهدي ديگر ؟ مي‌گويم روز عاشورا . راوي خدمت امام باقر عليه السلام مي‌رسد و از ايشان مي‌پرسد :

 « در اين روز ] شيعيان [ چگونه يكديگر را تعزيت و تسليت گويند ؟ ايشان مي فرمايند بگويند :

 عظم الله اجورنا بمصابنا بالحسين و جعلنا و إياكم من الطالبين بثاره مع وليه الإمام المهدي من آل محمد(2)

خداوند اجر ما را در مصيبت حسين بزرگ دارد و ما و شما را از خون خواهان او به همراه وليش امام مهدي از خاندان پيامبر قرار دهد .

 باز مي‌بيني روز عاشورا بر قله‌ي مصائب بايد نام صاحبمان را صدا بزنيم تا بلكه انعكاس اين صدا نداي خيزش و خون خواهي باشد و ما را نيز از اين خون خواهان قرار دهند . مسلماً شمشير زدن در ركاب امام عصر عليه السلام به اين هدف ياري كردن دين خداست و تكاپويي است در جهت تحقق وعده‌ي الهي خداوند بر فرشتگان عزادار !

 

توصيف امام حسين عليه السلام از امام عصر عليه السلام و يارانش

سيدالشهداء چنين به توصيف امام عشق و شمشيرمي‌پردازند :

 نهمين فرزند من صاحب امر است و اوست كه ميراث ] خدايي [ را تقسيم مي‌كند و او زنده است .(3)

« و هو حي » و او زنده است .اين كلام امام حسين عليه السلام در وصف حضرت صاحب عليه السلام را بگذار كنار . آنچه شب نيمه شعبان در زيارت سيدالشهداء عليه السلام خواندي :« تو كشته‌اي اما نمرده‌‌اي .» مي‌بيني كه اين هر دو بزرگوار به حيات بي‌زوال يكديگر شهادت داده اند . امام حسين عليه السلام با يادآوري امام عصر عليه السلام به همه ي ما تذكر مي‌دهند كه خداوند يك شبه كار صاحب عالم را اصلاح مي‌كند و ايشان را به فرياد شب زدگان و دلمردگان مي‌رساند . حضرت سيدالشهداء عليه السلام چنين مي‌فرمايند :

.. يصلح الله أمره في ليله(4)

خدا امر ]فرج [ او را يك شبه اصلاح مي‌كند .

 در كلام امام حسين عليه السلام اميد به ظهور موج مي‌زند و اين نويدي است براي منتظران امام عصر عليه السلام كه بدانند ظهور مي‌تواند بدون مقدمه و يكباره صورت پذيرد . اينگونه دست از دعا برندارند و دل به يأس نسپارند . چرا كه به قول سيد الشهداء عليه السلام عمر تاريخ به سر نمي‌رسد مگر آنكه روز ظهور طلوع كند .

 لو لم يبق من الدنيا إلا يوم واحد لطول الله ذلك اليوم حتي يخرج رجل من ولدي(5)

اگر از عمر دنيا جز يك روز مانده باشد خدا آنقدر آن را طولاني مي‌كند تا مردي از اهل بيت من خروج كند .

 در انديشه‌ي سيدالشهداء عليه السلام همه‌ي ائمه‌ مهدي‌اند . اولين مهدي اميرالمومنين عليه السلام و واپسين مهدي امام عصر عليه السلام .

 و آخر هم التاسع من ولدي و هو القائم بالحق يحيي الله تعالي به الارض بعد موتها و يظهر دين الحق علي الدين كله و لو كره المشركون . له غيبه يرتد فيها قوم و يثبت علي الدين آخرون فيؤذون و يقال لهم « متي هذا الوعد إن كنتم صادقين » اما إن الصابر في غيبته علي الأذي والتكذيب بمنزله المجاهد بالسيف بين يدي رسول الله ....(6)

و آخرين آنها نهمين فرزند من است و او قائم به حقيقت است كه خداوند زمين را پس از مرگش به واسطه‌ي او زنده مي كند و دين حق را بر تمام اديان برتري مي‌بخشد هر چند مشركان را خوش نيايد براي او غيبتي است كه عده‌اي در آن مرتد مي شوند و عده‌اي بر دين خدا ثابت مي‌مانند پس مورد آزار قرار مي‌گيرند و به آنها گفته مي شود « آن وعده چه هنگام است اگر راست مي‌گوييد ؟» آگاه باشيد كه صبر كننده بر عذاب و تكذيب ] در آن زمان [ همانند مجاهد شمشير زن در ركاب رسول خداست .

 در عصري كه اعتقاد به امام زمان عليه السلام كجروي و خرافه پرستي و ارتجاع شمرده مي شود ،‌و در زماني كه دم زدن از آن بزرگوار از ديد خيلي‌ها مطلوب نيست ،‌و همگي به غربت او راضي شده‌اند ، خوشا به كساني كه بر آزارها شكيبايي مي‌ورزند و از تكذيب و انكارها نمي‌هراسند .

 اين افق را امام حسين عليه اللام قرن‌ها قبل براي من و تو ترسيم نموده و اجر اين صبر را شمشير زدن در ركاب رسول خدا صلي الله عليه و آله تصوير فرموده است در حقيقت ايشان با اين بشارت‌ ما را توصيه فرموده‌اند كه دست از ياري فرزندشان نشوييم و از راهي كه برگزيده‌ايم عقب نكشيم و وقتي از ما مي‌پرسند « متي هذا الوعد إن كنتم صادقين » پاسخ بدهيم « أليس الصبح بقريب » آيا صبح نزديك نيست ؟

 

 

 

قيام عاشورايي قائم عليه السلام

زمين مرده به تعبير ابا عبدالله الحسين عليه السلام با نفس مسيحايي امام عصر عليه السلام زندگي مي‌يابد و دين خدا به رغم اكراه كفار همه‌ي زمين را خواهد پوشاند . مي‌بيني پيوستگي را ؟ آن روز ، روز عاشوراست و ظهور عاشورايي آيت ديگري از بستگي اين دو سرور دوست داشتني :

يقوم القائم يوم عاشوراء(7)

قائم روز عاشورا قيام مي كند .

 

زيارت عاشوراي سيد الشهداء عليه السلام

 روز عاشورا زيارت سيد الشهداء عليه السلام ثوابي افزون دارد ، به گونه‌اي كه زائر حضرتش در اين روز همانند كسي است كه پيش روي ايشان جهاد كرده و در خون خود غلتيده . (8) و كسي كه چنين امام حسين عليه السلام را ياوري كند اين گونه توسط پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله بشارت داده شده :

پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله به جگر گوشه‌شان امام حسين عليه السلام فرمودند :

طوبي لمن يقتل حولك (9)

خوشا به آن كه در اطراف تو به شهادت رسيد .

بسیج دانشکده کشاورزی مغان


برچسب ها : مقاله, قائم, محرم, امام حسین,

موضوع :
«مقالات» ,  ,  , 

امام عصر عليه السلام به خواست خداوند متعال ولي نعمت همه‌ي مخلوقات هستند و بيشترين حق را بر همه دارند ايشان فراگيرترين ،‌ پايه‌اي ترين ، فراوان‌ترين و باكيفيت‌ترين وعظيم‌ترين نعمتي هستند كه خداوند نصيب ما فرموده است . لذا بايد طبيعتاً ذكري كه از ايشان به ميان مي آيد نيز فراوان‌تر ، شديد و غليظ‌تر و با انواع بيشتري تحقق يابد وگرنه ايشان غريب مي‌مانند .

اگر نفس مي‌كشيم ، اگر درد نداريم ، اگر خير و بركت در زندگيمان مي‌بينيم و احساس آسايش مي‌كنيم بايد حواسمان باشد كه اين نعمتها از كدام وجود نشأت گرفته و از كجا اين آبشار نعمت به سوي ما سرازير گشته است .

 آيا تا به حال شده به خاطر نعمت‌هايي كه داريم و سختي‌ها و بلاهايي كه نداريم بگوييم يا صاحب الزمان از شما ممنونيم ؟

 آيا در مقابل بيمار نبودن و فرزند سالم داشتن و در شرايط مطلوب به سر بردن شكر ولي نعمتان را به جاي آورده‌ايم ؟

 به راستي اگر در مقابل اين همه نعمت از يادآوري و ذكر اماممان سر باز زنيم آيا به غربت او راضي نشده‌ايم و در برابر او مسؤول نيستيم ؟

 

 

 

 امام زمان عليه السلام به اين معنا از غربت نيز در محاق غريبي به سر مي برند . اگر پدري كه با فرزندانش ارتباط قوي دارد و خانواده‌اش به او علاقه‌مند هستند ، به سفري طولاني برود ، به راستي چه حالتي براي آن خانواده متصور خواهد بود ؟ به هر مناسبتي در خانه از او يادي به ميان مي‌آيد ، اهل خانه به دنبال بهانه مي گردند تا خاطرات او را يادآوري كنند و جاي او را خالي نمايند . هنگامي كه تماس مي گيرد همه براي سخن گفتن با او مشتاقند و اگر چند وقتي خبري از او نشود به هر وسيله‌اي شده براي خبرگرفتن از او و درباره‌ي او تلاش ميكنند عكس او ، وسايل او و حتي جاهايي كه در خانه يا بيرون آن حضور داشته دائماً مورد توجه خانواده‌ي اوست حالا اگر اينها بدانند كه اين سفر نه يك سفر معمولي كه نوعي زنداني شدن است ، قطعاً سختي‌ها و ناملايماتي كه به دوش خواهند كشيد فراوان‌تر است . طبعاً بيشتر براي پدرشان غصه مي‌خورند و به همه براي خلاصي او التماس دعا مي گويند و هنگامي كه با خداوند ارتباط برقرار مي كنند نخستين و مهمترين خواسته‌شان آزادي پدر است . و چه بسا حاضرند از بسياري از نيازهاي ديگرشان چشم بپوشند تا پدرشان آزاد شود و شايد هم همه‌ي خواسته‌هاي ديگرشان يادشان برود و كانون توجهشان به خلاصي پدر معطوف شود . اين همه به خاطر علاقه و پيوندي است كه ميان آن خانواده و پدرشان برقرار است ، و اين محبت باعث مي شود گرفتاري او را تاب نياورند ، و در يك كلام فكر و ذكرشان پدرشان شود .

 حال مگر ما ندانسته‌ايم كه امام زمان عليه السلام پدر شفيق و مونس رفيق و برادر همزاد و مادر مهرورز است ؟ و مگر نمي‌دانيم اين پدر ما زنداني غيبت است و درد گمراهي و نافرماني انسان‌ها شكنجه‌اش مي‌دهد ؟

 به خود باز گرديم و ببينيم كه آيا همين حالاتي را كه طبيعتاً فرزندان يك خانواده نسبت به پدر سفر كرده‌ي خود دارند ، ما نيز دربراه ي امام زمانمان داريم ؟

 مسلماً ساده انگاري است اگر ياد كرد مختصري را كه نيمه‌ي شعبان هر سال از آن حضرت در سطح جامعه صورت مي گيرد ، از ميان برنده‌ي غربت ايشان بدانيم . شأن ، منزلت ، بلندايي ، عظمت و لطف و عطوفت امام عصر عليه السلام به ما آن قدر است كه اگر هر ثانيه يادآور ايشان باشيم باز هم به غربت آن عزيز پايان نداده‌ايم . چرا كه يادآوري‌هاي مختصر از آن حضرت مسلماً كيفيت ، و زمينه‌هاي چند گونه را آن گونه كه مناسب شأن ايشان است دارا نيست . پس لااقل بياييم مايي كه داعيه‌دار محبت آن عزيز هستيم قدري از غفلت و بي‌توجهي نسبت به او به در آييم تا همان وضعيتي را كه فرزندان دور افتاده از پدري نسبت به او دارند در ما هم ايجاد شود .

 

 چه كنيم ؟

خاتمه‌ي كلام را سخناني زيبا از مرحوم صاحب مكيال المكارم در زمينه‌ي غربت امام عصرعليه السلام قرار مي ‌دهيم به اين آرزو كه خدا كند روز ظهور شرمنده از نامردي نسبت به اماممان نباشيم .

 و اگر از اهل غفلت و اعراض از آن سرور باشي . جاي تاسف است. خداي عزوجل فرمود:« و هر كس از ياد من دوري كند همانا براي او زندگي تنگي خواهد بود و روز قيامت او را نابينا محشور خواهيم ساخت ..» كدام سختي و تنگي از تاريكي غفلت و ناداني بدتر است و كدام حسرت از كوري روز قيامت بزرگتر ؟ و كدامين بيم و وحشت از آن پشيماني زشت‌تر و كوبنده‌تر است ؟ چه مصيبت بزرگ و دردناكي ! پس شتاب كن ،‌ بشتاب براي خلاصي خودت و آزادي گردنت . و اين حاصل نمي‌گردد مگر با ياد مولايت ،‌تا در دنيا و آخرت دستت را بگيرد.

بسیج دانشکده کشاورزی مغان


برچسب ها : مقاله, قائم,

موضوع :
«مقالات» ,  , 

در لغت عرب مولا و عبد دو معناي مقابل و لازم و ملزوم يكديگرند و با استفاده از هم معنا مي شوند . مانند هنگامي كه بخواهيم رابطه‌ي پدري و فرزندي را معنا كنيم – كه قاعدتاً براي تبيين معناي هر يك بايد از ديگري كمك گرفت - مولا كسي است كه خواسته‌اش برخواست و ميل غلام پيشي بگيرد و مقدم باشد . مولويت ، يعني « آقايي كردن» براي عبد و بنده‌اي كه دست به خدمت مولاي خويش است . بنابراين وقتي پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله از مردم بر ولايت و سرپرستي و مولويت ائمه عليهم السلام پيمان گرفته‌اند ، در حقيقت آنها را ملزم داشته‌اند كه عبد ائمه عليهم السلام باشند.

 

 

 

امام ، بالله مولاي ماست

 بايد توجه داشت كه مفهوم عبد در مقابل خداوند و ائمه عليهم السلام با هم تفاوتي ماهوي دارد خداوند سرپرست ماست ، اما سرپرست مستقل .

 ولي و صاحب اختيار ماست ، اما اين ولايت واين حق سلطه و استيلا را كسي به او نداده است . بلكه مستقيماً و ذاتاً اين موقعيت را داراست . اما خداوند متعال مي‌توان اين مقام را به عده‌اي از مخلوقات خود بدهد و براي آنها چنين جايگاهي در نظر بگيرد و ولايت و سروري و آقايي آنها را بر ساير مخلوقات مسلم بداند . اينگونه ائمه عليهم السلام به واسطه‌ي قرارداد خدا و به دنبال خواست او ولي و مولاي ساير مخلوقات خواهند بود و به اصطلاح اين موقعيت را « بالله » دارا مي‌شوند .

 در زيارت سيدالشهداء عليه السلام ميخوانيم :

السلام عليك يا بن أميرالمومنين عبدك و ابن عبدك و ابن امتك المقر بالرق ... قصد حرمك واستجار بمشهدك (1)

سلام بر تو اي پسر اميرمؤمنان ! غلام تو و پسر غلامت و كنيزت در حالي كه اقرار كننده به غلامي توست .. قصد حرمت را كرده است و مجاور محل شهادت تو شده .

 

رقيت ،‌ظهور ديگر عبوديت

 در اين فراز شريف ، از عبوديت و بندگي با تعبير« رقّيّت» نام برده شده است .رقّيّت به مفهوم غلامي است و به كسي گفته مي شود كه مالكي دارد ، مالك سرور اوست و بر غلام ولايت دارد . به اين ترتيب مولي بر عبد خود و مالك بر مملوك خود سلطنت و ولايت ، حق امر و نهي و برتري و غلبه پيدا مي‌كند .

خدا كه مالك حقيقي همه‌ي مخلوقات است ، اين حق را به ائمه عليهم السلام نيز اعطا كرده است و چون مالك ، حق ولايت و آقايي و فرمانبري بر مملوك خود دارد ، بنابراين ائمه عليهم السلام به واسطه‌ي خدا ولي مومنين هستند .

خداوند متعال مالكيت و ولايت را به پيامبر ، اميرالمومنين و ساير ائمه صلوات الله عليهم عطا كرده و قلمروي آن را در تمامي امور قرار داده است . بنابراين مومنان در عين حال كه ائمه را نمي‌پرستند و آنان را ولي مستقل نمي‌دانند ، به اطاعت كامل و بدون قيد و شرط آنان اعتقاد دارند و آن را اعطا و فضل الهي در حق مواليان خود مي‌دانند .

 

 

 

مولاي ما كيست؟

امروز مولاي ما كيست و چه كسي صاحب و مالك ماست و كيست كه بر ما حق آقايي دارد و ما به پذيرش ولايتش ملزميم ؟

پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله در خطبه‌ي غدير او را اينگونه معرفي مي كنند :

ألا إن خاتم الائمه منا القائم المهدي

بدانيد آخرين امامان از ما قيام كننده‌ي مهدي است .

ألا إنه قد بشر به من سلف من القرون بين يديه

اوست كه پيشينيان از قرن‌هاي گذشته به او بشارت داده‌اند .

ألا إنه الباقي حجه و لاحجه بعده ولا حق إلا معه و لانور إلا عنده

اوست كه به عنوان حجت باقي مي‌ماند و بعد از او حجتي نيست ، هيچ حقي نيست مگر همراه او ، و هيچ نوري نيست مگر نزد او .

ألا و إنه ولي الله في أرضه و حكمه في خلقه و امينه في سره و علانيته (2)

 بدانيد كه اوست ولي خدا در زمين و حكم كننده‌ي او بين خلقش و امين او بر نهان و آشكارش .

 او همان امام زمان دوست داشتني ماست كه امروز به يمن نفسهايش زنده‌ايم و به بركت لطفش رزق و روزيمان مي‌دهند . او همان امام زماني است كه نعمتي به عظمت او و منتي به سنگيني او به احدي عطا نشده ، او همان « آب رحيم » ، همان پدر مهرورز است .همان صاحب اختياري كه از ما به خودمان مهربانتر است و صلاحمان را نيكوتر مي‌شناسد و بيش از خود ما دلشوره و نگراني ما را دارد . اينگونه ، سروري و مالكيت او و غلامي و رقيت ما رابطه‌اي تكلف آور و زحمت خيز و از سر اجبار و اكراه نيست . پدر اختيار دارد براي فرزندش تصميم بگيرد ، به او امر و نهي كند ، به او مسئوليتي بدهد و از او اطاعت طلب كند . اما در عين حال به كودكش عشق مي ورزد و حواسش تماماً به اوست . زحمت او را مي‌كشد، پاي فرزندش پير مي شود و عمر و هزينه و امكانات مي‌گذارد . پس من و تو برده‌ي ائمه‌ نيستيم كه خادم و غلام هستيم و اين بندگي و عبوديت را با دل و جان خريده‌ايم و عاشقانه پذيرفته‌ايم.

 

 مراتب اقرار به مولويت

 اقرار به مولويت امام عليه السلام و عمل به لوازم آن ، داراي مراتب و پله‌هاي مختلفي است كه با ايمان شخص رابطه ‌اي مستقيم دارد . يعني هر چه ايمان فرد كامل‌تر وافزون‌تر باشد ، اين مراتب والاتر خواهند بود . نخستين قدم اين است كه بنده براي مولايش حق امر ونهي قائل باشد .

يعني اطاعت او را واجب بداند و براي او موقعيت فرمانبرداري در نظر بگيرد و خود را در جايگاه فرمانبري قرار دهد . از آنجا كه امام عصر عليه السلام ولي الله است ، اين حق را از جانب خداوند دارد و اقرار به اين ولايت ، نخستين پله‌ي ايمان آدمي را تشكيل مي‌دهد .

 مرتبه‌ي دوم اين است كه عبد در هر امري به جهت حركت مولايش نظر كند و در هر راه كه مي‌رود به رد پاي مولايش بسنجد و قلب و زبان و روح و بيانش را به سمت و سوي سرورش سوق دهد .

 اما مرتبه‌ي بالاترين و مقام برتري را كسي دارد كه مالكيت صاحب الزمان عليه السلام را به تمامي درك كرده است . اينگونه فردي هر چه دارد از براي مولايش مي‌داند و تمام داراييش را در حقيقت ملك آقايش مي‌شمرد و از همه‌ي آنها به نفع ولي نعمتش بهره مي گيرد .

اگر من و تو خشنودي حضرتش را بر ميل خود ترجيح ‌دهيم و در فضاي فكرمان رضاي او را ملاك عمل كنيم و از امكاناتمان جز در راه مطلوب او استفاده ننماييم ،‌مقدمه‌ي اين درجه را فراهم كرده‌ايم و زمينه‌ساز نيل به اين هدف گشته‌ايم .

بسیج دانشکده کشاورزی مغان


برچسب ها : مقاله, قائم,

موضوع :
«مقالات» ,  , 

غربت چيست و غريب كيست ؟ آيا فقط مسافري را كه از شهر خود فاصله گرفته باشد و در دياري دور افتاده وارد شود غريب مي گويند ؟ آيا غريب تنها آنچنان كه مي‌گويند ناآشنا معنا مي دهد ، يا معاني فراتري مي توان از آن برداشت ؟آيا غربت فقط از تنهايي برمي‌خيزد و فقط بي كسي و گوشه نشيني مفهوم آن است ؟

 ميان انسان‌هايي كه روي كره‌ي خاكي نفس مي‌كشند غريب‌ترين كيست و غربت او چه نشانه‌هايي دارد ؟ اين پرسش‌ها در اين آشفته بازار غفلت شايد هيچگاه در ذهن ما نچرخيده باشد ، و شايد تا به حال به اين حقيقت فكر نكرده باشيم كه صاحب نعمت ما غريب‌ترين صاحب نفس است .

 اين فرمايش حضرت موسي بن جعفر عليه السلام كه در وصف امام عصر عليه السلام فرموده‌اند :« هو الطريد الوحيد الغريب ...» (1) او طرد شده‌ي تنهاي غريب است جداً قابل تامل ، موشكافي و تحليل است .

 

 

 

 ما كه مدعي دنباله‌روي آن بزرگواريم و خود را جزء امت ،محبان و شيعيان ايشان مي دانيم بايد معناي غربت ايشان را بشناسيم و نيز بدانيم چه تحركاتي ممكن است به آن دامن بزند، تا دامان خود را از آنها بيرون بكشيم و به علاوه بايد در پي راه‌حل‌هايي براي رفع و از ميان بردن اين غفلت باشيم. هيچ عاشقي را نديده‌اي كه به طرد و فراموشي و تنهايي معشوقش رضايت دهد و اگر داعيه‌ي عشق داري پس بسم الله !

 

غربت ناشناختگي

نخستين مفهومي كه از غربت به ذهن خطور مي‌كند ، « ناشناختگي » است من و شما را به ميهماني دعوت مي كنند و سر سفره مي‌نشانند و ما از اين سفره‌ي رنگين به خوبي استفاده مي كنيم اگر پس از بهره‌وري از اين سفره ، از پاي آن برخيزيم و بدون آنكه صاحب خانه و سفره‌دار را بشناسيم از خانه بيرون برويم ، صاحب خانه را درغربت قرار داده‌ايم . مرتبه‌ي ناپسندتر آن است كه بدانيم چه كسي از ما پذيرايي كرده و به ما خورانده و نوشانيده است ، اما سراغ او نرويم و او را سپاس نگوييم .

 در فرض ديگر ، استاد مسلمي در يك زمينه‌ي علمي در ميان جمعي حضور دارد ، اما همانند افراد معمولي با او برخورد مي شود و كسي احترام او را آنچنان كه بايد رعايت نمي‌كند .كسي به او توجه خاص ندارد و وقتي در زمينه ي تخصص او مطلبي مطرح مي‌شود از او نظر نمي‌خواهند و از ديد با تجربه‌ي او بهره‌ نمي گيرند اينجا آن استاد ، غريب مانده است اگر افراد او را بشناسند و از مقام و موقعيت علمي او باخبر باشند ولي باز هم بي‌تفاوتي را پيشه سازند و او را كنار بگذارند ، غربت او طوفاني‌تر است بنابراين در اين معنا از غربت دو گونه و دو مرتبه مطرح است :

 

1) وجود نداشتن شناخت صحيح ازفرد 2) بي‌توجهي با وجود آشكار بودن قدر و منزلت فرد

 

 

ناشناختگي وغربت امام عصر عليه السلام

 حال اگر به كسي بنگريم كه روز و شب همه‌ي عالميان برخوان كرامت او نشسته‌اند و نان و نمكش را مي خورند ، اين حقيقت تلخ ، آشكارتر مي شود كه امام عصر عليه السلام در عصر ما ، غريب ناشناخته باقي مانده است . اكثر مردم كه بر روي كره‌ي زمين از نعمت‌هاي الهي بهره مي‌برند و از بركات و لذت‌ها استفاده مي‌كنند ، آگاه نيستند كه ريشه‌ي اين انعام كجاست . اينان حكم همان مهمان‌هايي را دارند كه به خانه‌ي ميزبان وارد مي شوند و لحظه لحظه از ضيافت او فيض مي برند ، اما بدون آنكه بدانند اين انعام كار كيست و بدون اينكه صاحب خانه را بشناسند ، بي‌اعتنا به كسي كه سيرشان كرده از كنار او عبور ميكنند و هيچگونه سپاس و تشكري را نثارش نمي‌نمايند . البته گاه در ميان اين عده ، سفره نشيناني پيدا مي‌شوند كه به واسطه‌ي كوتاهي خودشان از شناخت صاحب و ولي نعمت دور مانده‌اند و هرگز به دنبال مقدمات و زمينه‌هاي شناخت منعم نرفته‌اند ، اما چه اين افراد جاهل در جهل خويش مقصر باشند و چه نباشند ،‌امام زمان عليه السلام نزد ايشان غريب مانده است .

 غربت امام عصر عليه السلام در ميان عده‌اي ديگر ناگوارتر و فاجعه‌ بارتر است اين عده آگاهند كه بساط عالم به بركت و صدقه ي سر چه كسي پهن شده است ، ميدانند كه اركان زمين و آسمان به خاطر كه برپاست و به چه بهانه‌اي امور عالم بر مدار خود مي چرخد ، مي‌دانند كه صاحب نعمتشان و ميزبان خوراك و زندگي ونفس‌هايشان كيست اما قلباً از قدرشناسي او سرباز مي‌زنند ، گويي ميزبان را در كنار در خانه ، نشسته مي بينند و ميدانند كه نان و نمك او راخورده‌اند و از بزرگواري او استفاده برده‌اند ، اما هنگام خروج از خانه‌ي او بي آنكه به حضور او اهميتي بدهند ، از خانه‌ي او بيرون مي‌روند و دوباره و در وعده‌ي بعد نيز كه مي آيند ،كار ، به همين منوال مي‌گذرد . دراين حالت نه تنها ميزبان در غربت فرو نرفته است ،بلكه حق دارد اين رفتار ميهمان‌ها را بي ‌احترامي و توهين به خود بشمارد و از اين جسارت آنها دلگير شود .

 

 

 

 اندك كساني كه اين معرفت ناچيز را نسبت به امام خود دارند و او را به عنوان واسطه‌ي نعمت خود مي‌شناسند ، اگر از قدر شناسي و شكر قلبي و زباني او دريغ مي‌كنند ، در واقع به غربت او دامن زده‌اند .

 بسياري از اوقات هم هست كه افراد اين ولي نعمت خود را نمي شناسند اما در فضايي تنفس ميكنند كه در كسب نكردن مقدمات معرفت ،واقعاً مقصرند از اين جهت كه اصلاً سراغ راه‌هايي كه مي‌توانسته‌اند طي كنند تا او را بشناسند نرفته‌اند .

 بسياري از بانوان پيرامون ما كه در محيط شيعه و در جامعه‌ي شيعي حضور دارند ، جديدترين اطلاعات را درباره‌ي مدل لباس ،مو و آرايش در چنته دارند ، اما كوچكترين علاقه‌اي براي شناخت ولي نعمتشان از خود نشان نمي‌دهند . كتاب‌هاي مختلفي را مطالعه مي‌كنند ، اما به محض اينكه بخواهي يك صفحه درباره‌ي صاحب خانه و زندگي و نعمتشان بخوانند ، آن را پس مي‌زنند .

 اينان گروهي خود را از حداقل معرفت امام نيز محروم مي‌كنند و حتي از خصوصيات ظاهري و زمان و مكان تولد امامشان نيز آگاهي ندارند حتي در ميان قشر متدين و كساني كه ولايت امام عصر عليه السلام را پذيرفته‌اند نيز اين غربت با توجه به زمينه‌ي دوم مشاهده مي شود . در ميان اين اقليتي كه شناخت اوليه نسبت به امامشان دارند ، گاه هيچگونه علاقه‌اي براي براي فراگيري بيشتر و كسب معرفت افزون‌تر نسبت به امام عصر عليه السلام مشاهده نمي شود. در حالي كه اگر به سراغ مقدمه‌ها و زمينه‌ها بروند و اين قدر اقل معرفتي را كه دارند ، قدر بدانند خداوند متعال بيش از پيش به آنان عطا ميكند و امامشان را بيشتر به آنان مي‌شناساند .

سخن گفتن از امام عصر عليه السلام در جمع شيعيان ايشان گاه به امري دل آزار و نخواستني تعبير مي شود و اگر كسي داد كلام در اين باره سر دهد متاسفانه گاه به اسطوره گرايي و افسانه پردازي متهم مي گردد و افرادي كه ظرفيت پذيرش معرفت امام عصر عليه السلام را ندارند حتي به انكار و تكذيب ويژگي‌هاي معرفتي امام نيز مي‌پردازند .

اين حقيقت تلخ ، خصوصاً در زمينه‌ي « معرفت به وصف » امام و در ميان قشر تحصيل كرده و دانشگاه رفته بيشتر مشاهده مي شود اينگونه افراد ، معمولاً ذهنيت لايه‌هاي ديگر جامعه را نيز تحت تاثير خود دارند و پذيرش عوام بي‌مطالعه از آنها مي‌تواند در مواردي بسيار خطرساز باشد . به عنوان مثال گاه در ابتدايي‌ترين و مسلم‌ترين و اصوليترين عقايد شيعي تشكيك مي‌شود و شبهه افكني صورت مي گيرد و دانسته يا ندانسته به تزلزل اعتقاد جامعه‌ي شيعه دامن زده مي‌شود كه در اينجا به دو نمونه از اين انحرافات اشاره مي‌كنيم .

 

 

 

دو نمونه از ناشناختگي

الف ) امامت

امامت نه يك امر تاريخي ،كه يك حقيقت داراي ارزش اعتقادي و اصل و ركن دين است اما اين حقيقت از سوي برخي افراد ناآگاه كه خود را روشنفكر نام مي‌نهند از مسير اصلي منحرف مي‌شود و يك امر صرفاً تاريخي تلقي مي‌گردد. بحث مجدد در مورد علل انحراف اسلام از مسير اصلي خود و بررسي مسأله جانشيني و خلافت پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله ارتجاع دانسته مي‌شود و نو كردن امور خاك خورده و كهنه و تجديد اختلاف‌ها و كينه‌ها به شمار مي‌آيد . اينكه كسي فقط يك راه و شريعت را صراط مستقيم الهي بشناسد ، نشان دهنده‌ي اين دانسته مي شود كه به خط كشي حزبي وگروهي روي آورده است . اينگونه افراد ،حتي تا آنجا پيش مي‌روند كه همه‌ي مذاهب اسلامي را در كنار هم اسلام حقيقي مي‌شمرند و هر يك از فرقه‌ها را مجاز به پيروي از فقه خود مي‌دانند . اينان كه اصلاً معناي امام و امامت و شيعگي را نفهميده‌اند چگونه مي‌توانند قدردان حضرت صاحب عليه السلام باشند ؟ اينها انكار امام را نشانه ي كفر نمي‌دانند و اين قدر معرفت پيدا نكرده‌اند كه قول امام را قول خداوند بشناسند . خلاصه با تنيدن تارهاي فكري و القائات شيطاني گاه سعي مي‌شود اعتقادات صريحي كه شيعه نسبت به امامت و خلافت دارد ، مورد انكار قرار گيرد و خط پيامبر و امام از هم جدا شود اين عده اگر تنها به اين حديث پيامبر كه :

من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميته جاهليه (2)

هر كه بميرد و امامش را نشناخته باشد ، به مرگ جاهليت مرده است .

توجه مي‌كردند به يادشان مي‌آمد كه معرفت امام و شناخت صحيح از قدر و منزلت و اوصاف اوست كه انسان را از حد جاهليت كفر آميز به محدوده‌ي اسلام و ايمان مي‌راند و گرنه فاصله گرفتن و تكذيب مقام امام چيزي جز بي‌ديني و از هم گسيختگي ايماني را به دنبال نخواهد داشت .

ب)‌ ولايت

 مسأله ديگري كه گاه متاسفانه به مفهوم غلط و وارونه معرفي مي‌شود « ولايت » است گاه مدعي مي‌شوند كه ولايت اهل بيت اصولاً منتفي است و پس از پيامبر كسي نمي‌تواند ولايت تشريعي داشته باشد .

 اين عده خاتميت پيامبري و نبوت را به مفهوم خاتميت ولايت معرفي مي‌كنند ، در حالي كه اگر نبوت درست معنا شود ، اصولاً اين حرف جايي پيدا نمي‌كند. «نبي» كسي است كه خداوند عزوجل وحي شريعت را به او ارسال مي‌فرمايد و خاتميت نشان مي‌دهد كه پس از پيامبر هيچ كس مخاطب وحي و شريعت قرار نمي‌گيرد . اما اين مفهوم قطع خط هدايت و پايان يافتن ولايت نيست .

 « ولايت » يعني « اولي به تصرف بودن » و صاحب اختيار بودن ولي خدا نسبت به ما ، كه اين امر توسط پيامبر - و به عنوان شاهد در خطبه‌ي غدير - در موارد فراواني براي اهل بيت ثابت شده و از سوي خداوند متعال براي اهل بيت عليهم السلام تثبيت گرديده است . آنجا كه مي‌رمايد :

 إنما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصوه و يوتون الزكوه و هم راكعون (3)

تنها سرپرست شما خداست و رسولش و كساني كه نماز مي‌خوانند و زكات مي‌دهند در حالي كه در ركوعند.

 اين آيه در هنگامي نازل شد كه اميرالمومنين عليه السلام انگشتري خود را در حال ركوع به فقيري بخشيدند . در اين آيه خداوند متعال همان ولايت نبوي را براي اميرالمومين عليه السلام و سپس ساير امامان عليهم السلام اثبات فرموده است .

 اگر خاتميت پيامبر به مفهوم اتمام ولايت بود هرگز اين همه تاكيد بر ولايت و سرپرستي ايشان نمي‌شد ما در اين مجال در پي اثبات اين مطلب نيستيم وگرنه شواهد و روايات در اين زمينه متواتر و فراوان است مقصود اين است كه بگوييم روشن‌ترين وصف امام كه براي دشمان نيز قابل اذعان است ،‌گاه براي دوستان ايشان بايد ثابت شود و اين خود شاهد بارز غربت آن بزرگوار است .

بسیج دانشکده کشاورزی مغان


برچسب ها : مقاله, قائم,

موضوع :
«مقالات» ,  , 

زيارت امام حسين (ع) در کلام امام زمان (ع)

از جمله مطالبي که درباره زيارت حضرت سيدالشهداء امام حسين (ع) رسيده مطلبي است که در داستان تشرّف حاج علي بغدادي (ره) به حضور مبارک صاحب الزمان (ع) نقل شده و آن قسمت اين است که مي گويد به آن حضرت عرض کردم: «مولاي ما! روضه خوانان حسين (ع) حديثي را نقل مي کنند که مردي در عالم رؤيا هودجي را در ميان زمين و آسمان ديد و پرسيد که چه کساني در اين هودج نشسته اند؟ پاسخ داده شد: حضرت زهرا (ع) و خديجه کبري (ع) پرسيد: به کجا مي روند؟ جواب دادند: امشب شب جمعه است و آنان براي زيارت امام حسين (ع) در شب جمعه، مي روند و نيز ديد که از هودج، رقعه هايي مي ريزد و در آن مکتوب است: «براي زيارت کننده حسين (ع) در شب جمعه، امان از آتش دوزخ است.» اکنون آيا اين حديث صحيح است؟» حضرت فرمود: «نَعَم زِيارَه الحُسَين (ع) فِي لَيلَهِ الجُمعَه اَمانُ مِن النّار يومَ القِيامَه؛ يعني، آري زيارت حسين (ع) در شب جمعه امان از آتش دوزخ در روز قيامت خواهد بود.»(بحار الانوار ، ج 53 ، ص 315)

 

 

 

چنانکه مي نگريد حضرت ولي عصر (ع) سخن قاريان تعزيه امام حسين (ع) و حديثي را که آنان درباره زيارت حضرت سيدالشهدا مي خوانده اند، تصديق و تقرير کرده و خود نيز بطور قطعي تصريح فرموده اند که زيارت امام حسين (ع) در شب جمعه، امان آدمي از آتش قهر الهي در روز قيامت خواهد بود. راستي چقدر دلنشين است که صاحب الامر و الزمان و منتقم خون پاک و مقدس حضرت حسين بن علي (ع) بدينگونه از زيارت جدش امام حسين (ع) سخن گفته و چنين نويد روح افزا و نشاط انگيزي را به زائران حسين (ع) مي دهد.

بسیج دانشکده کشاورزی مغان


برچسب ها : مقاله, قائم, امام حسین,

موضوع :
«مقالات» ,  , 
انتظار، سرفصل امید به آینده‌ای روشن و مایه عشق و شور و امید و تلاش برای آماده‌سازی خود و جامعه برای آمدن و ظهور امام منتظر است. انتظار، هرگز یك روحیه بازدارنده، فلج‌كننده و یأس‌آور نیست، بلكه موجب دوركردن عنصر بدبینی به آینده، از نهاد انسان در جامعه بشری است. انتظار، معیار ارزش انسان‌ها است. آرزوها و آمال انسان‌ها معیار خوبی برای سنجش میزان رشد و تعالی آن‌ها است. آرزوهای متعالی، حكایت از كمال روح و رشد شخصیت انسان‌ها می‌كند؛ برعكس آرزوهای حقیر و بی‌ارزش، نشان از بی‌اهمیتی و رشدنیافتگی افراد دارد. آرزوها، انسان را به حركت وا می‌دارد.

انتظار، اعتراض دائمی برضد بی‌عدالتی‌ها است؛ نجات از سكون و ركود است، ‌در صحنه‌بودن است. انتظار، نقش مهمی در سازندگی، پویایی و اصلاح فرد و جامعه در زمان غیبت دارد. اگر انسان منتظر، به وظایفی كه برای او شمرده شده است عمل كند، به الگوی مطلوب انسان دیندار دست می‌یابد.

انتظار مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف اقتدای به او، ‌بیعت با او و سرسپاری به فرمان او است؛ سنگربانی عقیده، مرزبانی اندیشه و مبارزه در راه پاسداری از حریم دین و ولایت است. انتظار فرج، كار است، حركت است، تلاشی هدفمند است و با بی‌هدفی، سكون و تن‌آسایی سازگاری ندارد. مگر می‌شود در انتظار سرسبزی روزگاران بود و در فصل برگ‌ریزان، از پا نشست؟

منتظر، تلاشگری نستوه است كه برابر هر انحرافی می‌ایستد و با الهام از شیوه و آیین امام و مقتدای مورد انتظار خویش، در راه اصلاح خود و جامعه‌اش به جهاد و مقاومت می‌پردازد. از آن زمان كه فرشتگان الهی به امر خدا، برابر حضرت آدم علیه السلام سر به سجده فرود آوردند، بحث از انتظار موعودی از سلاله آخرین پیامبر الهی به میان آمد. دیگر این، وظیفه تمام فرستادگان آسمانی شد كه منتظر باشند و دیگران را هم به انتظار دعوت كنند. آن زمان كه لوط، برابر فاسدان قوم خود قرار گرفت و گفت: «كاش برای مقابله با شما قدرتی داشتم یا به تكیه‌گاهی استوار پناه می‌جستم»(1) اندیشه انتظار قائم، در روح و جانش جاری بود. امام صادق علیه السلام فرمود: 

حضرت لوط  علیه السلام این سخن را نگفت، مگر برای تمنای دسترسی به قدرت قائم ما. و آن تكیه‌گاه استوار، چیزی نبود، جز استواری و توانایی یاران او ... (2).

انتظار، در زمان غیبت و عدم حضور ظاهری امام در جامعه، به نوعی، اعلام پذیرش ولایت و امامت آخرین وصی پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و سلم است و همین انتظار موجب می‌شود ارتباط شیعیان با امامشان ـ اگرچه به صورت ارتباط قلبی و معنوی ـ حفظ شود.

 

 

 

اما به‌راستی منتظر واقعی كیست؟...

منتظر واقعی، كسی است كه به امامش معرفت داشته باشد؛ یعنی اعتقاد به ولایت و معرفت به شخصیت او. اعتقاد به ولایت، تعهد و پیمانی است كه جز با اطاعت كامل نمی‌شود. كسی منتظر واقعی است كه علاوه بر خودسازی به دیگرسازی نیز بپردازد، تا از این طریق، زمینه‌های ظهور آن حضرت را فراهم سازد.

پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم پیش از این‌كه ستاره پرفروغ امامت امامان علیهم السلام طلوع كند، برترین جهاد امتش را انتظار فرج دانسته است؛ زیرا انتظار فرج، انتظار جهاد و انقلابی عظیم بر ضد تمام ظلم‌ها و جنایت‌ها و اجرای عدالت به تمام معنا در سراسر جهان است. حضرت علی  علیه السلام در حدیثی فرموده است:

كسی كه در انتظار اقامه نماز به سر برد، در طی زمان انتظارش، در حال نماز به شمار می‌رود.(3)

پس كسی كه در انتظار اقامه دین حق و برپایی دستورهای الهی در سراسر جهان است، چه پایگاه و منزلتی دارد؟ در زندگی ظاهری دنیا، هر امام، در عصر خود به حمایت و یاری پیروان و شیعیان خود نیاز دارد. امام، اگر علی علیه السلام هم باشد، اگر حمایتگری نیابد و شاهد خیانت دوستان باشد، مجبور به خانه نشینی است، تا چه رسد به امامی كه در غیبت به‌سر می‌برد و انقلاب بسیار عظیمی در پیش دارد كه فقط با حمایت پیروان و شیعیانش تحقق خواهد پذیرفت.

 

اگر منتظر بازگشت یوسف زهراییم، آیا آماده استقبالیم؟...

عاشق و دلباخته گل نرگس، منتظر نشانه و علامت نیست؛ بلكه منتظر خود حضرت است و می‌داند این آمادگی، جز با اطاعت از فرامین آن امام بزرگوار، به‌دست نمی‌آید.

حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف  فرمود:

پس هر یك از شما باید به آنچه به وسیله آن به دوستی ما نزدیك می‌شود عمل كند و آنچه از جانب او، ما را به خشم و ناراحتی نزدیك نماید دوری كند؛ زیرا فرج ما آنی و ناگهانی فرا می‌رسد.

این حدیث، وظیفه ما را به خوبی مشخص می‌كند و ما را متوجه این امر می‌كند كه در هر حال باید آماده ظهور حضرت باشیم. امام صادق علیه السلام فرموده است:

برای ظهور و قیام حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف خود را مهیا سازید؛ گرچه این آمادگی در حد فراهم كردن یك تیر باشد.(4)

حضرت، برای برپایی عدالت، قیام مسلحانه می‌كند. در حقیقت، این حدیث می‌خواهد بگوید كسی كه طالب ظهور آن حضرت است، باید در جهت زمینه‌سازی نهایت جهاد و كوشش را بنماید.

 

 

 

امام هادی علیه السلام فرمود:

قائم آل محمد، مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف است كه واجب است در زمان غیبتش منتظر او باشند و زمان ظهورش، مطیع باشند.

بنابراین امام معصوم در این حدیث، انتظار امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را واجب دانسته است.

با توجه به جایگاه بلندی كه انتظار در مكتب شیعه دارد و تأكیدها و سفارش‌های فراوان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و امامان معصوم علیهم السلام بر موضوع انتظار فرج، شیعیان باید به این موضوع اهتمام بیشتر و توجهی درخور داشته باشند. باید مراقب بود اعتیاد به غیبت امام، گریبانگیر ما نشود.

هم‌اكنون هزار و اندی سال از غیبت آن امام معصوم می‌گذرد و هنوز اذن ظهور از ناحیه ذات اقدس اله صادر نشده است.

 

چرا تأخیر؟...

یقیناً تأخیر از ما است؛ زیرا طبق فرمایش مولایمان، این ما هستیم كه یكدل نشده‌ایم و در راه او به‌طور شایسته، قدم بر نداشته‌ایم:

اگر شیعیان ما كه خداوند آنان را در بندگی‌اش یاری كند، در عهد و وفای به ولایت ما یكدل و یك‌صدا بودند، میمنت دیدار و ظهور ما این‌قدر به تأخیر نمی‌افتاد.(5)

عدم وفای به عهد پیروانش، موجب محرومیت جهان بشریت از این فیض بزرگ خدایی شد. آیا جز این است كه زندان غیبت، دستان یداللهی او را بسته است و از تزلزل و تحیر بشریت در غم و اندوه به سر می‌برد و با دلی غمگین، همگان را به دعا برای تعجیل در فرج خویش فرا می‌خواند.

همیشه دردهایمان را برای حضرت سوغات نبریم؛ بلكه به وظایفمان مقابل حضرت كه یكی از آن‌ها دعای بسیار برای تعجیل در ظهور او است اهمیت دهیم. به راستی آیا برای ما عذری در كوتاهی از این دعای مهم باقی می‌ماند؟ چرا كه بهترین و مؤثرترین عملی كه بتوان با آن پدر مهربان ارتباط برقرار كرد و بسیار در تعجیل ظهورش مؤثر می‌باشد، دعا است.

مولای ما! شب سیاه غیبت تو بس طولانی شده است. بسیاری در این سیاهی شب به سوی دنیا می‌گریزند؛ اما سپیده دم كه آن‌ها دورش می‌پندارند، به زودی آشكار خواهد شد.

همیشه دردهایمان را برای حضرت سوغات نبریم

بسیج دانشکده کشاورزی مغان


برچسب ها : مقاله, قائم,

موضوع :
«مقالات» ,  , 

امروز اگر كسي ميخواهد به « هل من ناصر » حسين عليه السلام لبيك بگويد ، بايد پي ياري مولايش باشد و بايد پي راهي براي حمايت از صاحبش بگردد. براي آنكه راه جويي اين ياوري آسان‌تر شود بايد در صدر برنامه‌ي دوستداران امام عصر عليه السلام آشنايي بيشتر با سيد الشهداء عليه السلام و اصحاب با وفاي ايشان باشد تا بهتر بدانند خون به ناحق ريخته شده‌ي اين بزرگواران چه ارزشي دارد و چه راه‌هايي را براي دستيابي به فوز اكبر ياري امام عصر عليه السلام مي توان جست .

 

 

 

سعيد بن عبدالله حنفي

 همه شنيده‌ايم كه شب عاشورا امام حسين عليه السلام چگونه بيعت خود را از ياران برداشتند و آنان را آزاد گذاشتند كه راه صحرا را پيش گيرند و جان از مهلكه به در برند . و نيز شنيده‌ايم كه برخورد ياران با وفاي ابا عبدالله عليه السلام با اين سخن ايشان چگونه بود . در اين ميان يكي از زيباترين عجز و لابه‌ها ، از آن سعيد بن عبدالله حنفي است :

« نه ، قسم به خدا ، اي پسر رسول خدا هرگز شما را تنها نمي‌گذاريم تا خدا بداند ما وصيت پيامبر را در مورد شما حفظ كرده‌ايم و اگر بدانم در ركاب شما كشته مي‌شوم ، باز زنده خارج مي‌‌گردم و تمام ذرات بدنم را به باد مي‌دهند ، و هفتاد بار بر من چنين رَوَد باز هم از شما جدا نمي‌شوم تا جانم را فدايتان كنم ...» (1)

 مرحوم شيخ شوشتري مصيبت سعيد را چنين مي‌خواند :

 « يكي از طواف‌‌كن‌ها ] به دور سيد الشهداء عليه السلام[ سعيد بن عبدالله بود كه سيزده تير به صورتش و گلويش رسيد ..سعيد افتاد ،‌ببين چقدر عمل خود را نا قابل مي‌دانست . عرض كرد : يا اباعبدالله من وفاداري خود را با جناب تو كردم ؟ اوفيت ؟ فرمود : بلي وفيت ...در بهشت پيش روي من خواهي بود .» (2)

 

مسلم بن عوسجه كوفي

 حبيب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه دو تن از ياران پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله بودند كه با سر و مويي سپيد ، وخسته از عمري پيكار با دشمنان اهل بيت عليهم السلام در ركاب امام زمانشان حضور مي‌يافتند ابتدا مسلم پا به ميدان گذاشت و شمشير زد ، تا بر زمين افتاد . امام حسين عليه السلام به همراه حبيب به بالين او رفتند .. حبيب به مسلم نزديك شد نو گفت : تحمل مرگ تو براي من دشوار است ، بشارت باد تو را بر بهشت ! مسلم با صدايي بي‌رمق پاسخ داد : خدا تو را بشارت دهد . حبيب از او خواست كه اگر وصيت يا امر مهمي دارد بگويد تا برآورده‌اش كند . مسلم زخمي و از نفس افتاده ، اشاره به سيد الشهداء عليه السلام نمود و گفت :

اوصيت بهذا . تو را به ] ياري [ ايشان سفارش مي‌كنم پيش او بجنگ تابميري ... (3)

 

ام البنين

ام البنين ،‌مادر حضرت عباس عليه السلام در هنگام واقعه‌ي كربلا در مدينه سكونت داشت و از چهار پسري كه در خانه‌ي اميرالمومنين عليه السلام پرورده بود ،‌يكي از كربلا بازنگشت و همه ي ثمره‌هاي زندگيش در پاي سيدالشهداء فدا شدند . با اين حال اولين برخورد او با قاصد و پيشاهنگ كاروان بازماندگان كربلا ديدني است . وقتي ام البنين بشير را مي‌بيند، اولين پرسشش اين است :« بشير ! از حسين عليه السلام چه خبر !»

بشير مي‌گويد : خدا به تو صبر دهد كه عباست به خون تپيد . اما پاسخ اين بانو همان جمله‌ي پيشين است : « بشير ! از حسين عليه السلام چه خبر !»

بشير يك به يك شهادت فرزندانش را به او خبر مي دهد ، اما او با اين حال مرتب از مولايش خبر ميگيرد و مي‌فرمايد :

 « فرزندان من و آنچه در سايه‌ي آسمان است فداي حسينم باد! »

 تا اينجا ام البنين محكم و پايدار و ساكن مانده است . اما وقتي بشير آن پرسش هميشگي او را با خبر شهادت سيدالشهداء عليه السلام پاسخ مي‌دهد تازه ام البنين ناله و فرياد بلند مي كند و به شيون و زاري مي‌پردازد .

ام البنين چهار جگرگوشه‌اش را تقديم امام حسين عليه السلام كرده است ، اما خبر شهادت آن چهار شير دلاور را آنگونه تكان نمي‌دهد كه خبر شهادت اباعبدالله عليه السلام!

زنان متدين بايد چنين معرفت و محبتي به امام زمان خود داشته باشند ، تا بتوانند فرزنداني ديندار براي دفاع از حريم اهل بيت عليهم السلام پرورش دهند .(4)

 

 

 

ام خلف

 ام خلف همسر مسلم بن عوسجه است وقتي مسلم به شهادت مي‌رسد ، فرزندش پا به ميدان مي‌نهد ،اما ابا عبدالله عليه السلام او را باز مي‌دارد و مي فرمايد :« اگر تو نيز كشته شوي مادرت در اين بيابان در پناه چه كسي بگريزد ؟» واو را راضي مي‌نمايد كه باز گردد. در راه بازگشت مادر راه پسر را سد مي‌كند و اين را مايه‌ي خجالت او مي‌شمرد كه پسر رسول خدا بي‌ياور باشد و او سالم بماند و مي‌گويد :

 « ] اگر بازگردي [ من هرگز از تو راضي نمي شوم »

 فرزند مسلم به ميدان جنگ باز مي‌گردد و سخت پيكار ميكند . مادر پيوسته تشويقش مي‌كند :

« پسرم ! شاد باش كه هم اكنون از آب كوثر سيراب خواهي شد .»

 وقتي سر بريده‌ي فرزند را به سوي مادر پرتاب مي‌كنند ، به آغوشش ميگيرد و مي بوسد و مي‌گريد .(5)

 ام خلف هستي‌اش را براي امام حسين عليه السلام داده است در حالي كه مي‌توانست از تنهايي و بي‌پناهياش توجيهي براي راحت شدن و آسودنش بسازد و اذن امام حسين عليه السلام را بهانه‌ي اين توجيه خود كند .

اينگونه هيچ كس به او ايراد نمي‌گرفت و زندگيش را با آسايش و رفاه نمي‌گذراند . اما بر همه‌ي اينها دفاع از امام زمانش را ترجيح داد و ميوه‌ي دلش را قرباني محبوبش نمود .

 آيا به راستي عمل او افراط و زياده‌روي و تحجر و ارتجاع بود ؟ و آيا اگر بانوان ما امروز به خاطر حفظ دينشان از بعضي درخواست‌ها و تجمل‌ها و تفاخرها بگذرند و ورع و تقوي را پيشه سازند ،‌مرتكب افراط و مقدس مآبي شده‌اند ؟

 

 

 

همسر زهير

زهير راه مكه به عراق را موازي كاروان اباعبدالله عليه السلام حركت مي كرد اما از ترس بني اميه به گونه‌اي حركت مي‌كرد كه با امام حسين عليه السلام روبرو نشود . در هر منزلي كه مي رسيد دورتر خيمه مي زد تا با اباعبدالله عليه السلام برخورد نكند . در يكي از منازل وقتي درحال غذا خوردن بود فرستاده‌ي امام حسين عليه السلام رابر در خيمه ديد :

« اي زهير ! ابوعبدالله عليه السلام تو را مي طلبد .»

 جماعت همراه او در عين ترس از بني اميه ، از نافرماني امام حسين عليه السلام نيز هراس داشتند . اينگونه بود كه لقمه‌ها را بر زمين گذاشتند .اينجا بود كه همسر زهير به ميدان آمد :

« سبحان الله ! پسر رسول خدا كسي را به سوي تو مي‌فرستد و تو را طلب مي‌كند و تو به او پاسخ نمي‌گويي ؟! برخيز و شتاب كن و بشنو كه چه مي‌گويد »

 زهير بر مي خيزد و شتاب زده مي‌دود . ديري نمي گذرد كه بازمي‌گردد درحالي كه چهره‌اش خورشيدوش مي‌درخشد تا مي‌رسد دستور مي‌دهد خيمه‌هايش را از جا بركنند و نزديك مولايش بزنند و به يارانش مي‌گويد :

 « من تصميم قطعي گرفته‌ام كه در ملازمت حسين عليه السلام كوچ كنم و جانم را فداي او سازم.»

 مالش را ميان يارانش تقسيم مي‌كند و همسرش را به آنها مي‌سپارد تا به جايي امن برسانند . همسر زهير مي‌گريد و مي گويد :

 « تو مي خواهي در ركاب فرزند علي مرتضي عليه السلام جانبازي كني ، چرا من نخواهم در خدمت دختر مصطفي سرافرازي كنم ؟ و همراه زهير روانه مي شود .» (6)

خوش بر احوال مردي كه چنين همسري داشته باشد همسري كه رنج و اسارت را پذيرا شود تا خود و شوهرش را به سعادت برساند . همسري كه از رفاه خود بگذرد تا همسرش در ركاب امام زمانش باشد . در راه اهل بيت عليهم السلام ، گذشتن از مال و جاذبه‌هاي دنيوي آسان نيست و تنها كساني زنان مرد پرور اين راهند كه معرفت صحيح به امام زمانشان داشته باشند و حاضر شوند همه چيزشان را در پاي مولايشان نثار كنند .

بسیج دانشکده کشاورزی مغان


برچسب ها : مقاله, قائم,

موضوع :
«مقالات» ,  , 

آن ايستاده مرد ، آن كوكب دري ( ستاره‌ي درخشان ) امام زمان عليه السلام است . همو كه خداوند در سفر معراج به پيامبر صلي الله عليه و آله چنين معرفيش مي‌كند :

 « ...او خونخواه ] برخاسته از [ عترت توست ، قسم به عزت و شوكتم كه اوست حجتي ] كه اطاعتش [ واجب است ، و اوست انتقام گيرنده از دشمنانم .» (1)

اينگونه بي‌خود نيست كه وقتي اصحاب امام عصر عليه السلام به دور ايشان حلقه مي‌زنند ، وقتي به زين اسب ايشان تبرك مي‌جويند و چون كنيزان از ارباب خود فرمان مي‌برند ، وقتي در محضر جانبازي مي‌كنند و به هر كار او بخواهد دست ميزنند ، وقتي دل‌هاي خاشع و روشنشان از خداوند شهادت مي‌طلبد ، شعارشان اين باشد : (2)

 « يا لثارات الحسين » !

ثاراث جمع ثار به معناي خون است . تركيب « يا لثارات » در مصيبت‌ها به كار مي رود كه انسان از شدت آنها ، ندبه و زاري و فرياد مي‌كند . پس منظور از عبارت « يا لثارات الحسين » ندبه كردن براي خونخواهي آن بزرگوار است .

 

 

 

 يكي از القاب امام حسين عليه السلام و پدر بزرگوارشان حضرت امير عليه السلام ، ثارالله است . همانگونه كه در زيارت عاشورا مي‌خوانيم :

السلام عليك يا ثارالله و ابن ثاره (3)

سلام بر تو اي خون خدا و فرزند خون خدا !

در تعبير ثارالله، كلمه‌ي « ثار » به «الله » اضافه شده و اين تركيب اضافه‌ي تشريفي است از آنجا كه خون سيدالشهداء عليه السلام شرافت بسياري نزد پروردگار دارد و خداي متعال - به وسيله‌ي امام عصر عليه السلام - خونخواه اوست ،‌لذا آن را به خود منسوب كرده است خون امام حسين عليه السلام از شريف‌ترين خون‌هايي است كه در عالم به زمين ريخته شده و هنوز تقاص آن گرفته نشده است .

امام زمان عليه السلام هنگام ظهور به كمك ياران خود انتقام ايشان را از دشمنان اهل بيت عليهم السلام مي‌گيرند . ايشان و انصارشان با شعار خونخواهي امام حسين عليه السلام بر مي‌خيزند و اين شعار ، همه‌ي اهداف و خواسته‌هاي آنها را يكجا بيان مي‌كند . ثائر كسي است كه تا خونبهاي خود را نگيرد ، آرام و قرار ندارد . امام عصر عليه السلام خونخواه نينواست و نهايت آرزوي هر مومني خونخواهي حضرت سيدالشهداء در ركاب ايشان است چنانكه در زيارت عاشورا مي‌خوانيم :

 فأسئل الله ... أن يزرقني طلب ثارك مع أمام منصور من أهل بيت محمد صلي الله عليه و آله (4)

از خدا مي طلبم ، خونخواهي تو را همراه امام پيروز اهل بيت پيامبر .

 

 موتور

آن « طريد » كه فرو نهاده مانده چه خون دلي مي‌خورد ! آن « شريد » كه دور از دسترس افتاده چه رنجي مي‌كشد ! در حديثي امام عصر عليه السلام را به وصف « الموتور بأبيه » (5) معرفي كرده‌اند موتور يعني كسي كه مورد قتل و غارت قرارگرفته و «الموتور بأبيه » يعني كسي كه به خاطر جنايت در حق پدرش، مظلوم واقع شده و هنوز به خونخواهي او برنخاسته . اين داغدار پدر چه مظلوميتي را تحمل مي‌‌كند و چقدر بايد به انتظار اجازه باشد تا به خونخواهي و انتقام برخيزد ؟!

 يكي از شباهتهاي امام عصر عليه السلام به پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله را در روايات چنين بيان داشته‌اند :

 « قيام ، شمشير كشيدن و كشتار دشمنان خدا و رسولش ، و زورگويان و طاغوت‌ها. او با شمشير و ] ايجاد[ ترس ]در دل دشمنان[ ياري ميشود و هيچ پرچمي برابر او تاب ] ايستادگي [ نمي‌آورد .» (6)

 اين زخم پنهان روزي سر وا مي‌كند و اين فرياد خفته در گلو روزي عالمگير مي شود و زمين و زمان شنواي اين داد از سر درد خواهند شد:

 ألا يا أهل العالم إن جدي الحسين قتلوه مظلوماً (7)

اي عالميان ! جدم حسين را مظلومانه شهيد نمودند .

 

 

 

عزاداران سيدالشهداء عليه السلام ، ملائك ياور امام عصر عليه السلام

السلام عليك و علي ملائكه المضاجعين (8)

ياران امام عصر عليه السلام در راه خونخواهي نياي بي‌ياورش ، نه تنها انسان‌ها ، كه فراواني از فرشتگان الهي هستند .

 « فرشتگاني كه با نوح عليه السلام در كشتي بودند ، فرشتگاني كه ابراهيم عليه السلام را هنگام انداخته شدن در آتش همراهي مي كردند ، فرشتگاني كه با موسي عليه السلام بودند هنگام شكافتن دريا براي بني اسرائيل . چهارهزار فرشته‌ي نشاندار همراه با پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و هزار ملكي كه پي در پي بر ايشان فرود مي‌آمدند و سيصد و سيزده فرشته‌اي كه در بدر بودند ، چهار هزار ملكي كه براي پيكار در ركاب حسين بن علي عليه السلام فرود آمدند و به آنها اجازه‌ي جنگ داده نشد.اينان پريشان و غبارآلود و گريان در كنار قبر آن حضرت هستند تا روز قيامت .... همه‌ي اينها در روز زمين انتظار قيام قائم عليه السلام را ميكشند تا هنگامه‌ي ظهورش فرا رسد» . (9)

اين فرشتگان نيز ميان حسين عليه السلام و مهدي عليه السلام در سعي‌اند ، از سويي بر داغ حسين عليه السلام مي‌گدازند و از طرفي در ركاب مهدي عليه السلام به انتقام جويي اباعبدالله عليه السلام اقدام مي‌كنند .

بسیج دانشکده کشاورزی مغان


برچسب ها : مقاله, قائم,

موضوع :
«مقالات» ,  , 


صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 31 صفحه بعد